عاشقانه های محمد و نازنین

ساخت وبلاگ

امکانات وب

<-BlogTitle->-->-->-->

<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
قالب وبلاگ
<-PostContent->
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ] [ -->-->--> ]
.: Weblog Themes ByIran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ مخصوص افراد عاشق و دلداده هستش و همچنین با این کار خواستم علاقه شدیدم رو به نازنینم نشون بدم. ازتون خواهش میکنم درباره وبلاگ نظرتون یادتون نره ....ممنون از همتون
آخرين مطالب
موضوعات وب
برچسب‌ ها
<-TagName-> (<-TagCount->)
آرشيو مطالب
چت باکس

-->-->-->

امکانات وب
<-BlogCustomHtml->

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1044 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1391 ساعت: 2:36

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1265 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 23:15

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1119 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 22:04

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1030 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 22:03

این بار بجای خودکار، مدادی برداشتم برای به تصویر کشیدن دردهایم همان

 

 مدادی را که کلاس

 

 اول ابتدایی آموختم باآن بنویسم: آب،

 

 بابا، بابا نان دادٰآن مرد با اسب آمد...همان مدادی که از جنس چوب درختان

 

جنگلی است و

 

 خاطرات زیبای کودکیم در جنگل را زنده

 

میکند...

 

حال با همان مداد مینویسم اما با کمی تغییر، دیگر آبی نیست که عطش بی حدم

 

 را برطرف کند

 

 هرآبی مینوشم شورتر از قبلی است

 

عطشم را بیشتر میکند...

 

بابا دیگر آن محبت قبل را ندارد تا از او دور میشوم دلش برایم تنگ میشود

 

اما

وقتی کنارش

 

 هستم؟؟؟ نه انصاف نیست او همیشه خوب

 

است این منم که دیگر آن کودک پاک و معصوم و صمیمی قبل نیستم ، بابا

 

هنوز هم نان می آورد

 

ولی خیلی سخت تر از قبل، همه چیز

 

گران شده است حتی انسانیت....

 

آن مرد دیگر با اسب نمی اید ، امروزه گرگی است که در لباس بره

 

می آید

 

 بره های ساده

 

حمله میکندٰمی درد ، می کشد و تنها

 

چیزی که باقی میگذارد رد خونی است که نمایانگر یک قلب زخمی دریده شده

 

 است...

 

چقدر کتابهای سال اولمان عوض شده اند ، دیگر جذاب نیستند هرچقدر به کلمات

 

 و جملات آن

 

 کتابها می اندیشم می بینم هرکدام

 

گوشزدی بود برای امروزم اما به شکل کنایه، ولی در کودکی نفهمیدم...

 

باید میفهمیدم همیشه آب رفع عطش نمیکند، همیشه پدر نمیتواند نان بیاورد و

 

همیشه آن مرد

 

 با اسب نمی آید... حتی مدادهای امروزی

 

هم دیگر جذاب نیستند همه جنسشان پلاستیکی شده، دیگر نمیتوان از آنها بوی

 

ناب درختان

 

 جنگل را حس کرد زیرا بوی نفت شان

 

سرآدم را می زند...

 

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1255 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 22:02

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1205 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 21:58

دیگر ضربان قلبم را حس نمیکنم، کندترازآنی می زند که برای دم و بازدم خونی در رگهایم جریان یابد... چشمانم را بزور باز میکنم،

نگاهم را میچرخانم چقدر لوله و سرم و سرنگ به این جسم بی جان وصل شده!!! صدای بوق دستگاه که نشانگر ضربان ضعیف قلب

بی رمقم است را میشنوم!! چرا رهایم نمیکنید؟؟؟؟ چرا برای نفس کشیدن این میت سرگردان تلاش میکنید؟؟؟.... آزادم کنید، بگذارید

روحم ازاین قفس تنگ رهایی یابد، چرا مرا با درد و رنج میخواهید؟؟ بگذارید آرامش یابم، من در طلب آرامشم...

آه که چقدر تشنه ام...خیلی.... لبهایم خشکیده است ترک آنها را از فرط تشنگی حس میکنم!!!کمی آب میخواهم ،  آب ، آب،آب...اما

صدای خشکیده در گلویم را کسی نمیشنود!!تنهایم تنهاتر از همیشه فقط من هستم و نفس هایی مصنوعی که آن را هم دستگاه میکشد نه

جسم خودم... کاش از این تخت شکنجه نجاتم دهند، تختی که هر ثانیه جان کندنم را در آن حس میکنم...

با شما هستم سفید پوشانی که مدام گرد تختم میآیید میچرخید و به دستگاهها نگاهی می اندازید تا از زنده بودنم اطمینان یابید بگذارید

بروم چرا باور نمی کنید نفس هایم با این مزخرفات بر نمیگردد.... نفسهایم را گرفته اند برای همیشه،تلاش نکنید،خودتان را بیهوده

خسته نکنید...

بازهم امدند،رفتند و نگاه ملتمسانه ام را ندیدند.... این بار چشم هایم را به دستگاه میدوزم،عاجزانه و ملتمسانه نگاهش میکنم، خواهش

میکنم مرا از این وضعیت نجات بده.... با دستگاه بی جان دردو دل میکردم، چه احساس سبکی خوبی!!! دیگر صدای دستگاه قطع و

وصل نمیشد ... فقط یک صدا بود: بووووووووق....

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 1078 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 21:52

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 743 تاريخ : شنبه 29 مهر 1391 ساعت: 1:44

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 670 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 15:35

اگه نیایی


می دونم آسمون رنگ چشای تو داره


می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره


می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن


می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن


می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن


می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم


می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه


می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه


می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای


تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 698 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 3:50

 تو زمانی که منو نازنین باهم بحث میکنیم

 

نمیدونم چرا همیشه من باید کم بیارم البته

 

تقصیر من نیست اما اون انقدر باهام یکی به

 

دو میکنه که مجبور میشم کم بیارم و قبول

 

کنم حق با اونه ُهمیشه به همه چیز نازنین

 

حسودی میکنم چون اون هم مهربونههم

 

با ادب--هم زیرک--هم زرنگ-هستش که

 

همیشه من بابت این موضوع حسودیم

 

میشه اما همیشه به خودم افتخار کردم که

 

اگه خودم اینگونه نیستم کسی رو با این

 

همه مشخصات عالی کنار خودم دارم و ازش

 

ممنونم که همیشه منو میکشه با حرفاش

تقدیم به نازنینم

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 627 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:48

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 730 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 19:00

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 661 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 19:00

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 645 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 19:00

نمي دونم از كجا شروع كنم؟


از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون اونم برام غنيمته كاش

بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي

مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه

خوبهه احساست و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي دلم’ بهت بگم باهات

گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون اون چشمات من’ به زندگي بيشتر وابسته مي

كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم دلــــم مي لرزه يه جوري اروم و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و

خودم’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره ولي كاش از چشام

بخوني كه حتي بودنت گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ

سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج خود مي رسه و بزرگتر مي

شه و زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي تونه بگيره حتي خودت چون اسمت ، عشقت

و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني خودم هم نمي زارم پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر

روز تازه تر مي شه به جاي اينكه تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر

هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و عشقت معتاد بشم.


اما...

تقدیم به نازنین جانم که اندازه دنیا دوستش دارم



 

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 743 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:51

دل نوشته اي براي كسيكه بهترينه....


سلام اي بهترين سخني دارم با تو... گوش بده لطفا .. نميخواهم چيزي بگويي... فقط و فقط

 گوش كن...


چقدر خوبه كه آدم جايي رو داشته باشه بره كه بدونه اونجا يكي هميشه منتظر اومدنشه!!!


چقدر خوبه كه آدم يه جايي رو داشته باشه بره كه بدونه يكي دلتنگشه؟ سراغشو ميگيره از

 اين و اون...


چقدر خوبه كه آدم يه جايي رو داشته باشه كه بدونه اونجا يكي منتظر ديدن خندشه نه ديدن

 گريش!!!


و چقدر خوبتره كه بدونه اوني كه منتظرشه با ديدنش و خوشحال ميشه نه اينكه ببيندش اما

براش مهم نباشه بودن يا نبودنش!!


ولي ... با اينهمه من اينجا چه كار ميكنم؟ اينجا ... كه كسي منتظرم نيست!!!


كسي منتظر ديدن خنده من نيست... اصلا فرقي نميكنه بخندم يا گريه كنم...اصلا ايا براي

 كسي مهم هستم؟ كسي دلش برام تنگ ميشه؟؟؟


با تو ام اي فلاني!!! آيا تو منتظر آمدنم هستي؟ آيا تو دلتنگم ميشوي؟ آيا دلتنگ خنده هام

 ميشي؟ اگر نه پس اومدنم ديگه چه دليلي داره؟


اصلا آيا تو دلتتنگ كسي ميشوي؟....


آه... يادم نبود ... آري ميشوي... اما نه براي من ... براي يك فلاني ديگر كه بهترين است...

 بهترين... نه مثل من

 بدترين...!!! خوش به حال ان بهترين كه كسي اينجا

انتظار آمدنش را ميكشد... خوش به حال آن بهترين كه تو دلت برايش تنگ ميشود.... اصلا

 خوش به حالش كه بهترين

است...


اما يه سوال؟؟؟ اگر او بهترين است و تو منتظر آمدنش هستي هميشه پس تكليف من

چيست؟ چه كنم كه بدترين

شدم؟؟؟


با توام اي فلاني !!! ميشود پاسخم را بدهي؟


آه ... از دست خودم... چرا اينقدر حواس پرتم... چقدر زود از ياد ميبرم... خوب معلو است

 اينكه پرسيدن ندارد... بارها

شنيده ام... بايد رفت... از اينجا بايد رفت... از

جاييكه بدترينها بدانجا تعلقي ندارند بايد رفت... بايد كوچ كرد... هجرت كرد... رفت... اكنون

 بايد رفت ميروم جايز

نيست...


باشد ميروم... مي روم تا جاي بهترينها را كمتر اشغال كنم... مي روم تا به اجبار از بهترينها

 محبت و دوستي را گدايي

 نكنم... حق هم دارند.. آنان بهترينند و هميشه حق

با بهترينهاست... بدترينها نه حقي دارند نه جايي... تنها حقشان تنهايي ست... آري تنهايي...

 تنهايي سرنوشت من است...

 تنهايي همزاد من است با من بدنيا آمده و با در

كنار من خواهد بود تا هميشه... يار خوبيست.. ناراحتم نميكند... اذيتم نميكند... مهمتر اينكه

 اشكم را در نمياورد...

 دوستم است.. يه دوست خوب و نازنين... دوسش دارم

چون بي وفايي تو كارش نيست... بهش ايمان دارم ... اعتماد دارم ... اعتقاد دارم... حرفيست

 كه از دل مياد و بر دل هم

مينشينه...


اي فلاني !!! اي بهترين !!! درست است كه اطرافم پر است از آدميان... درست است كه اطرافم

 را شلوغي احاطه كرده

 است اما .... اما... اطرافم پر است درونم كه پر

نيست... درونم خاليست.. تهي ست... تهي از عشق تهي از محبت... و تهي از دوست داشتن...

و دوست داشته شدن...


 اي فلاني...!!! باز هم يه سوال... نميدان چرا ذهنم پر است سوال... كسانيكه اطرافشان شلوغ

 است نمي توانند حقي

 داشته باشند... ميتوانند يا نه؟ جرمشان چيست...؟


اي فلاني... اي فلاني... هيچ گله اي نيست... بخدا نيست... نكنه با خوندن اين دلنوشته ناراحت

 شوي و به خودت

 بگيري... ... خواهش ميكنم ازت... چون اين بدترين به

هيچ وجه حاضر به ديدن ناراحتي هيچ بنده اي نيست چه برسد به تو...


تويي كه براي اين بدترين بهترين هستي و بهترين خواهي بود...


من ندانم كه درون من خسته دل چيست
              كه من خموشم و او در فغان و غوغاست؟


اما نه چرا ميدونم... خوب هم ميدونم... درون دل سوخته من چي ميگذرد... اما قدرت بيانش

 

 را ندارم... اما... نه... آن را

 

 هم دارم... قدرتش را خوب دارم... اما براي كه

 

بيانش كنم...؟ چه كسي؟ اصلا براي چه بيان كنم...؟


چه فرقي ميكند؟؟؟؟ وقتي گوش شنوايي وجود نداشته باشد... چه فرقي ميكند وقتي دلي براي

 فهميدن و درك كردن

 وجود ندارد... آري كسي  نميتواند دركم كند... چون

دركش خيلي سخته... خيلي سخت...


پس سكوت بهترين است... اي بهترين... سكوت ميكنم... سكوت ... سكوت...
  باز هم

سكوت...


پس همون بهتر كه از ميان شما بهترينها اين بدترين براي هميشه برود تا سكوتم موجب آزار

كسي نشود... براي هميشه...


اما خدا كند كه از يادهاتان نروم...


اي فلاني با توام... حداقل مرا از ياد مبر... ميتواني اين لطف را در حقم انجام دهي؟؟؟


با شماهايم اي بهترينها ...!!! اين بدترين را هرگز از خاطر خود پاك نكنيد... چرا كه او هرگز

 ... هرگز شما را از

 خاطرش محو نخواهد كرد... چون اين بدترين...

بهترينها را هميشه دوست داشته و خواهد داشت...

 

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 751 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:55

 ای که میپرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست


عشق یعنی مهر بی چون و چرا عشق یعنی کوشش بی ادعا


عشق یعنی مهر بی اما اگر عشق یعنی رفتن با پای سر


عشق یعنی دشت گلکاری شده در کویری چشممه ای جاری شده


عشق یعنی سوختن و ساختن عشق یعنی زندگی را باختن


عشق یعنی زندگی را بندگی عشق یعنی بندگی آزادگی


عشق یعنی بنده فرمان شدن عشق یعنی تا ابد رسوا شدن


عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن


عشق یعنی مبتلا گشتن به درد عشق یعنی عقل را کردی تو طرد


عشق یعنی گم شدن در کوی دوست عشق یعنی هر چه در دل آرزوست


عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست عشق یعنی جان من قربان اوست


عشق یعنی یک تبسم یک نگاه عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه


عشق یعنی حرف او بر روی چشم عشق یعنی صبر در هنگام خشم


عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی عالم راز و نیاز


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر


عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی لحظه های التهاب


عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی از فراقش سوختن


عشق یعنی سر سجود و دل سجود هر دم ذکر معشوق از عمق وجود


عشق یعنی لحظه های ناب دعا التماس دیدن رخسار یار


عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار


عشق یعنی هر دمی در جستجو عشق یعنی هجرتی از من به او


عشق یعنی خواندن از چشمان او حرف های دل بدون گفتگو


عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره دریا شدن


عشق یعنی پیش محبوبت بمیر عشق یعنی از پیش عمر گیر

 

 

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 824 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:57

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 721 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:58

برایم آغوشت.

عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام ،

من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام ،

تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام .

شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا ، چند قطره اشک هم بیشتر.

فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی

عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب تو

خوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا ،

تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم ،

همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم.

عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت ،

خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت

عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت،

تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را

احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام ،

که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت را در میان گرفته ام

با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم ،

با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم

عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم ،

تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم……

نازنین دوستت دارم

 

 

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 636 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:59

عاشقانه های محمد و نازنین...ادامه مطلب
ما را در سایت عاشقانه های محمد و نازنین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد و نازنین 2عاشق مهربون baby19 بازدید : 601 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1391 ساعت: 18:59

نويسندگان

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه